زمان جاری : جمعه 14 اردیبهشت 1403 - 5:28 قبل از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم






ارسال پاسخ
تعداد بازدید 65
نویسنده پیام
admin آفلاین


ارسال‌ها : 9
عضویت: 11 /4 /1391
تشکرها : 1
تشکر شده : 1
طنز.....پیرمرد بدبین....!!!
مرد جوان: ببخشید آقا میشه بگین ساعت چنده؟؟

پیرمرد: معلومه که نه!< o:p>

مرد جوان: چرا آقا.... مگه چی ازتون کم میشه اگه به من ساعت رو بگین؟؟< o:p>

پیرمرد: یه چیزایی کم میشه...... واگه به تو ساعت رو بگم، به ضررم تموم میشه!!< o:p>

مرد جوان: ولی آقا،آخه میشه به من بگین چه جوری؟؟؟< o:p>

پیرمرد: ببین اگر من به تو ساعت رو بگم مسلما تو از من تشکر می کنی و شاید فردا دوباره از من ساعت رو بپرسی، نه؟< o:p>

مرد جوان: خب.... آره ممکنه!!< o:p>

پیرمرد: امکانش هم هست که ما دو تا سه بار یا بیشتر بازهم همدیگرو ملاقات کنیم و تو از من اسم و آدرسم رو هم بپرسی.< o:p>

مرد جوان: خب....آره این هم امکان داره.< o:p>

پیرمرد: یه روزی شاید بیای خونه ی ما و بگی از این طرف رد می شدم گفتم یه سری به شما بزنم و من هم بهت تعارف کنم بیای داخل تا باهم چای بخوریم و بعد از این تعارف و ادبی که به جا آوردم باعث بشه تو دوباره بیای دیدن من و در اون زمان که میگی به به!! چه چای خوش طعمی!! و بپرسی که کی اونو درست کرده!< o:p>

مرد جوان: آره ممکنه!< o:p>

پیرمرد: بعدش من به تو بگم که دخترم چای رو درست کرده و در اون زمان هست که باید دخترم رو به تو معرفی کنم و تو هم از دختر من خوشت بیاد.< o:p>

لبخندی بر لب مرد جوان نشست. < o:p>

پیرمرد ادامه داد: در این زمان هست که تو میخوای بیای و دختر منو ملاقات کنی و بیشتر باهم آشنا شین. < o:p>

مرد جوان با تجسم این موضوع بار دیگر هم لبخند زد.< o:p>

پیرمرد: دختر من هم کم کم به تو علاقه مند میشه و همیشه چشم انتظار تو هست که بیای و پس از ملاقات های مکرر، تو هم عاشقش میشی و ازش درخواست میکنی که باهات ازدواج کنه.< o:p>

مرد جوان دوباره لبخند زد.< o:p>

پیرمرد: یه روزی هر دوتاتون میاین پیش من و عشقتون رو اعتراف می کنین و از من واسه ی ازدواجتون اجازه می خواین. < o:p>

مرد جوان: اوه بله..... حتما!! و تبسمی بر لبانش نشست.< o:p>

پیرمرد با عصبانیت به مرد جوان گفت: من هیچ وقت اجازه نمیدم که دختر دسته گلم با آدمی مثل تو که حتی یه ساعت مچی هم نداره ازدواج کنه.....می فهمی؟؟؟؟؟< o:p>

و با عصبانیت دور شد!!

جمعه 23 تیر 1391 - 23:21
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

http://img4up.com/up2/73049247914931716977.jpg

تماس با ما | طنز.....پیرمرد بدبین....!!! | بازگشت به بالا | پیوند سایتی RSS